اوصاف اولیای خداوند: قلب سلیم، سخاوتمندی، حُسن ظنّ در حقّ بندگان.
«مِن اخلاق الاولیاء ثلاثَةٌ: سلامَةُ الصَّدر و سَخاوَةُ النفس و حسنُ الظَّنِّ فی عبادِ الله»
ترجمه: سه چیز از اوصاف و خُلقیات دوستان و اولیای خداوند است: سلامت قلب، سخاوتمندی و خوشگمانی نسبت به بندگان خداوند.
شرح:
ولیّ خدا شدن جز از مسیرِ اتصاف به اوصاف خداپسند و متعالی، ممکنشدنی نیست. ابنعطاء سکندری از سه ویژگی مهم و اساسی که عارفان روشنضمیر و قدّیسان معنوی، واجد آن بودند، سخن میگوید.
مولانا میگفت که دفتر سالکان و صوفیان صافی، چیزی جز دلِ سپید و برفنشان نیست و صوفی حقیقی آن است که طالب «صَفوَت» و صفا است و نه دعاوی گوشخراش و نه نمایشهای گزاف، هیچیک نشانهی مرد خدا و ولی الله نیست.
دفتر صوفی سوادِ حرف نیست
جز دلِ اسپید همچون برف نیست [مثنوی: دفتر دوم]
هست صوفی آنکه شد صَفوت طلب
نه از لباس صوف و خیاطی و دَب [مثنوی: دفتر پنجم]
دستمایه و سرمایهی صوفیان نیکنهاد «صافیِ بیغش» است ولی دریغا که به تعبیر حافظ:
نقدِ صوفی نه همه صافیِ بیغش باشد
ای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد.
دغدغهی مهم سالکان معنا، صافی شدن و صفا یافتن است که به تعبیر امام ابوالقاسم قشیری: «صفا ستوده است به همهی زبانها و ضدّ او کدورت است و آن نکوهیده است.»[رسالهی قشیریه]
سهل تُستری میگوید: «بزرگترین مقامات آن است که خویِ بد خویش را به خوی نیک بَدَل کنی.»[تذکرةالاولیا]
در باب اوصاف سهگانهای که ابنعطاء سکندری برای اولیا و مقربان خداوند قایل است به اشارت کوتاهی بسنده میکنیم:
1. پاکدلی یا سلامت قلب.
در قرآن کریم از قلب سلیم و قلب بیمار فراوان یاد شده است. قلبهای بیمار (بقرة:10)، قلبهایی هستند که در اثر گناهان، بر آنها مُهر زدهاند و پرده افکندهاند (بقرة:7؛ نساء:155) آلودگی و زنگار و تیرگی بر خود گرفتهاند (مطففین:14) و دچار قساوت و سنگدلی شدهاند (زمر:22؛ بقرة:74؛ مائده:13؛ انعام:43)، تنگ و کمظرفیتاند (انعام:125) و از یادکرد خداوند غفلت کردهاند (کهف:28) انحراف و کژی دارند و غرضشان از پیگری مباحث دوپهلو، سرکشی و فتنهگری است (آلعمران:7) انکار آگاهانه و عناد و لجاجت، وصف ملازم آنهاست (نحل:22) و دچار تعصبی جاهلی و خردستیزند (فتح:26) پُرغلظت و تُند و خشونتبارند (آلعمران:159) مبتلا به نابینایی هستند (حج:46) و مدام در تردید و دودلی سر میکنند (توبه:52).
اما قلبهای خداپسند و ستودنی، قلبهایی سلیماند (شعراء:89؛ صافات:84) که به واسطهی قرآن شفا یافتهاند (یونس:57) و از اینرو خاشع و افتاده و نرماند (حدید:16) نسبت به عاقبت و فرجام خویش نگران و بیمناکاند (مؤمنون:60؛ انفال:2) نسبت به ایمان و تقوا، گشودگی و پذیرندگی دارند (أنعام:125) و در رابطه با دیگران، پُرمهر و دلسوزند (حدید:27) به واسطهی پیام خداوند، اطمینان و آرامش و نرمی و پذیرندگی یافتهاند (رعد:28؛ زمر:23)، و باران سکینه و آرام خداوند بر آنان فرو میریزد (فتح:4) و کلمهی ایمان بر لوحشان نقش بسته و حکّاکی شده است (مجادله:22).
خداوند متعال، در وصف ابراهیم خلیل-علیهالسلام- فرموده است: (إِذْ جَاء رَبَّهُ بِقَلْبٍ سَلِیمٍ)[صافات:84] آنگاه که با دلىپاک به [پیشگاه] پروردگارش آمد.
قرآن کریم در احوال آخرت و سرمایهی آن جهانی بیان کرده است: (یوْمَ لا ینْفَعُ مالٌ وَ لا بَنُونَ * إِلاَّ مَنْ أَتَى اللَّهَ بِقَلْبٍ سَلیمٍ)[شعراء:88-89] روزی که نه مال و نه فرزندان به حال کسی سود نمیبخشد، مگر کسی که با دلیپاک و سالم به سوی خدا بیاید.
با نظر به دو آیهی فوق، به جایگاه مهمی که «قلبِ سلیم»، دلِ پیراسته از کدورتها و زنگارها و مصون از بیماریها و غرضها در نجات و رستگاری آدمی دارند، میتوان پی بُرد. رسول خدا-صلیاللهعلیهوسلم- فرمودهاند:
«إنَّ اللهَ لا ینظُرُ إلى أجسَامِکم وَ لا إلَى صُوَرِکم و لکن ینظُرُ إلَى قُلُوبِکم»؛ خداوند نه به پیکرهای شما مینگرد و نه به چهرههایتان، بلکه به قلبهای شما نظر میکند.[به روایت مسلم]
و به همین سبب که قلب، نظرگاه خداوند است، از امور و زمینههایی که اسباب تکدّر آن را فراهم میکرد، کناره میگرفت:
«لا یبَلِّغْنی أحدٌ من أصْحابی عنْ أحَدٍ شَیئا، فَإنِّی أُحِبُّ أنْ أَخْرُجَ إِلیکمْ وأنا سلیمُ الصَّدْرِ»؛ هیچیک از یاران من علیه دیگری، خبری را به اطلاع من نرساند؛ چرا که من دوست دارم در حالی به پیش شما بیایم که دلی پاک و پیراسته دارم.[به روایت ابوداود و ترمذی]
در حدیثی دیگر که بسیار نزدیک به آموزهی عرفانی ابنعطاست، پیامبر اسلام-صلیاللهعلیهوسلم- از اوصاف خاصان حق سخن میگوید:
«إِنَّ أَبْدَالَ أُمَّتِی لَمْ یدْخُلُوا الْجَنَّةَ بِالأَعْمَالِ، وَلَکنْ یدْخُلُوها بِرَحْمَةِ اللَّهِ، وَسَخَاوَةِ النَّفْسِ، وَسَلامَةِ الصَّدْرِ، وَالرَّحْمَةِ لِجَمِیعِ الْمُسْلِمِینَ»؛ برگزیدگان امت من، به اتکای اعمال وارد بهشت نمیگردند بلکه به سبب رحمت خداوند و به پشتوانهی: سخاوت ضمیر، سلامت دل و مهربانی و دلرحمی نسبت به همهی مسلمانان، اهلبهشت میگردند.[شعب الإیمان بیهقی، مکارم الأخلاق طبرانی]
میمون بن مهران در سالهای پیری به همراه پسرش سراغ امام حسن بصری میرود، در میزند و وقتی با او روبرو میشود میگوید: «یا أبا سَعِید قَد آنَستُ مِن قَلبِی غِلظَةً، فَاستَلِن لِی مِنهُ»؛ ای ابوسعید، در قلبم غلظت و قساوتی مییابم، آن را بر من نرم و لطیف کن. و امام حسن بصری آیاتی چند بر او میخواند.[حلیة الاولیا، ابونعیم اصفهانی]
انس بن مالک نقل میکند که در محضر پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- نشسته بودیم که فرمود: هماکنون مردی از اهلبهشت وارد میشود و چندی نگذشته بود که دیدیم سعد بن ابی وقاص داخل شدند. انس میگوید این اتفاق تا سه روز تکرار شد و هر سه روز سعد بن ابیوقاص همان فردی بود که وارد میشد. عبدالله بن عمروبن العاص برای آگاه شدن از ویژگیهای سعد، سه روز میهمان خانهاش شد و روز و شب رفتار او را زیر نظر گرفت. مشاهده کرد که سعد برای نماز شب بلند نمیشود، گر چه هر وقت پهلو به پهلو میشود، ذکر و تکبیر بر لب دارد. عبدالله میگوید سه روز او را زیر نظر داشتم و اعمال خاصی از او مشاهده نکردم جز سخنان نیک و شایسته. موضوع را با او طرح کردم و اینکه پیامبر-صلیاللهعلیهوسلم- او را از اهلبهشت قلمداد کرده است اما در اعمال او چیزی متفاوتی مشاهده نمیشود و به او گفتم: خواستم همراه شما باشم تا ببینم عمل شما چیست تا به شما اقتدا کنم اما ندیدم که شما عمل زیادی داشته باشید چه چیزی شما را به این مقام رسانیده است؟
نظرات